آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

کیان ،پسر خاله عزیز

    ::: غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به ما داد(کیان).خدای بخشنده را شکر گزاریم . :::: این اس ام اس بابا داوود بود واسه همه آشنایان در لحظه ای که به معنای حقیقی پدر شدن و کیان نازنین ما پا در دنیای ما نهاد.خوش امدی عسل خاله.جون خاله.                                      هورااااااااااااااااااااااا.کیان جون خاله به دنیا امد.و من رسماً و قانوناً و اسماً وخلاصه درست و حسابی خاله شدم،چه کیفی میده خاله شدن و چقدر سخ...
27 آذر 1392

یلدای سال 91

عزیزان روی گل شما به سرخی انار،شب شما به شیرینی هندوانه،خندتون مانند پسته و عمرتون به بلندی یلدا.پیشاپیش یلداتون مبارک.. زیباترین ،دلنشین ترین ،به یاد ماندنی ترین یلدایی که تا به آن روز داشتم ،یلدای سال  91 بود.تمامی دلیل این ترین ها تنها تو بودی و بس،طاهای من. مردی شدی واسه خودت،دونه انار من. شرح ماجرا از آنجاست که شب یلدای سال پیش،مصادف شد با جشن دندونی شماو همه فامیل خونه یک نفر جمع می شیم به رسم شب یلدا ،اینسال مادر جون قبول میزبانی کردن ،تا هم شب یلدا دور هم باشیم و همینطور جشن دندونی واسه شما بر گذار کنیم.روز قبلشم ،مامان جون واستون آش دندونی درست کردن.،که واقعا دستشون درد نکنه.و نتیجه شب یلدای دن...
27 آذر 1392

طاهای 17 ماهه

چه کرده ای با من،طاهای من که اسیرت شده ام .یک ساعت دور از تو مثل یک سال بی توست.گریه ات را بهانه ای می کنم برای دور نشدن از تو.نگاهت سراسر انرژی ست.صدایت ،صدایت خوش اهنگترین ملودی دنیاست. آخ خ خ خ خ ،لبخندت ،چه بگویم از او که می برد مادر را به بهشت.... دوستت دارم .دوستت دارم.دوستت دارم.روزی را به یاد نمی آورم که ده ها بار صدایت نکرده باشم: طااااهههههههها...  .نگاهم می کنی،و مادر می گویم:طاها دوست دارم.لبخندی می زنی و به ادامه کارت می پردازی.و آرامش نگاهت و لبخندت، ساعتها مرا بس است .دگر هیچ از خدا نمی خواهم. و باز خدایا شکرت..              تولد 17 ماهگیت مبارک،زندگی من...
27 آذر 1392

شیرینی قدم

با استناد به مدارک و شواهد موجود و با تکیه بر لطف خدای یگانه،اعلام می دارم ،که ای جان مادر قدمهایت مبارک،نازدونه مادر.پادشاه قلبم و امیدم. قرار بود این کیک زیباتر از این  جا پای ساده باشه،اما مثل اینکه حواس سازنده بجای زیبا درست کردن کیک رفت روی زیاد کردن وزن کیک.وتقریبا دو برابر سایز مورد نظر ما شد،اما خدارو شکر فکر کنم منظور کیک قدم رو لا اقل می رسوند.مهم شیرینی کام عزیزان بود ،که شیرین شد. در ادامه با هم خواهیم بود.... چقدر با غرور گام ور میداری و چقدر با مزه پاپا می کنی.صدها بار در حال راه رفتن بغلت گرفتم و از ته ته قلبم فشارت دادم ،چون همیشه منتظر بودم بدویی ،راه بری تا کلی بازی پر جنب و جوش کنیم،تا بهو...
25 آذر 1392

بازی:شادی:8

یه وقت فکر نکنیی مامانی تنبل شدم و کمتر خلاقیت به خرج میدم ....نه قوربونت بشم مادر.... اصلا به اسباب بازیهات تمایلی نشون نمی دی و مامان در حال خودکشی وابراز هیجان با وسایل بازیهات و شما غرق در بازی با دوست عزیزتر از جانت:: جارو برقی وو یا جارو دستی  و هر چیزی از جنس جارو و نام جارو... خلاصه جارو هستی. البته این علاقت مقتضی سنت هست.برای همین خیالم راحته که یک روزی دست از سر کچل این جارو های بیچاره ور خواهی داشت. وقتی اینطوری خوشی،وقتی تمام دنیات توی این وسیلست،پس لذت ببر دنیای من.رویای من.چرا من خوش نباشم؟؟؟؟ تشکر ویژه از جارو دستی عزیز که به شما در راه رفتن کمک شایانی کردن.ممنون جارو...   ما هم کاردستیهایم...
20 آذر 1392

هدیه نقاشی

نقاش این نقاشی یک بچه مهربون و دوست داشتنیست که هم ماه،هم با ادب و هم معاشرتی و بسیار باهوش و حرف گوش کن،خلاصه هر چی از خوبیاش بگم کم گفتم. او او.... این کودک کیست؟؟؟؟؟ کسی نیست جز آقا حسام نازنین ما،پسر عموی قند عسل شما.لطف کردن و این نقاشی رو واسه شما کشیدن..امضا هم کردن.انشاالله نامدار باشی و موفق عزیز زن عمو. الهه جون  حسام جون طاها جون....دوستتون دارم. ...
20 آذر 1392

کدبانو

خدایا از این جمله تکراریم خسته نشو،چون می خوام بگم :یا رحمان شکرت. چطور می تونم از عشق به تو صحبت کنم در حالی که زبانم قاصر است و کلمات از توان بیانش عاجزند.پس تنها می گویم دوستت دارم ای خدا .دوستت دارم خالق طاهای من.دوستت دارم تا بی نهایت.خدایا ،تورا به اندازه خداییت ،که بی حساب است می پرستم و پسرم تو را به اندازه مخلوقیتت که بی مثال است،دوست می دارم.وقتی همه چیز خوبه ،ته دلت می لرزه که نکنه خدایی ناکرده کم شاکر خدای به این ماهی باشی. طاهای من ،دنیای من اگه می خوای همه چیز داشته باشی،فقط کافیه یکو داشته باشی،اونم خداست.به همین راحتی. می خوای دوربین رو از مامان بگیری....با این ژستت و کلمه مامانیییییه،چقدر راهت می گیری ای ن...
17 آذر 1392

اولین پارک

ممنون از سروش عزیزم که با بهانه گیریاش،باعث شد مامان نمونه و مهربونش،خاله حورای عزیز که یک خانم و مادر همه چی تمومن بیاردشون پارک. ایشونم لطف کردند و با ماتماس گرفتن و این شد که من و بابایی از خدا خواسته بردیمت پارک سر پوشیده.توی یک خونه قدیمی بود که دو تا خانم مسیولش بودند و قانونش این بود که بایستی بیشتر از یک ساعت نمی موندیم.فکر کنید انوقت چی می شد؟؟؟با والدینی که مییومدن و بجه هاشون رو رها می کردن و می رفتن سراغ کاراشون ... 24 آبان و کلی لذت غیر قابل وصف در چهره تو ای ماه روی من.و کلی انرژی گرفته شده از بابا.خودمونی بگم،بابا == غش. تو شُک بودی؛اینجا کجاست؟ بیشتر از همه عاشق این سرسره بودی و عین این پسر خلافای توی...
17 آذر 1392

یک روز با تو

بنام خدایی که هیچ وقت دغدغه از دست دادنش را ندارم. وقتی به حرف دل مامانا گوش جان می سپاریم می بینیم چقدر شبیه هم لذت می بریم.از اولین کلمات ،از اولین ماما گفتنها.از خنده ها .بازیها،از بودنتان.باید مادر بود تا پی به لذت مادرانه ببری.مدتیست که میخواهم،از یک روز کامل با تو بودن بنویسم.. دوربین به دست گرفتم و بسم الله.....دلم می خواست همه لذت بردنهایم را ثبت کنم.اما... یک ساعت از بیداریت نگذشته بود که تعداد عکسهای ما به 100 رسیدودیدم اگر اینطوری پیش رویم هارد اگسترنالمان نیز کم می آید .پیش خود اندیشیدم ،اگر روزی فرا رسد ودلمان خواست هر روز کودکیت را نظاره کند،عکسها که لحن زیبای کلامت را ندارند،پس چه باید کرد؟؟؟  از زمان ...
7 آذر 1392

پند 3

پند 3 :    به خدا توکل کن   به او”توکل” کن. آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را و دریایى غرق نمی کند “موسى” را کودکی، مادرش او را به دست موجهاى “نیل” می سپارد تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد مکر زلیخا زندانیش می کند اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند او که یگانه تکیه گاه من و توست ! پس به “تدبیرش”...
7 آذر 1392